کد مطلب:314025 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:213

مولای من مگر نمی بینی؟! مگر نمی شنوی؟!
آیةالله مرحوم حاج شیخ عباسعلی اسلامی، بنیانگذار جامعه ی تعلیمات اسلامی، در خاطراتی كه اخیرا از ایشان منتشر شده است، بخش مربوط به خاطرات سفر خویش در ایام جوانی به مشهد مقدس، از شخصی به نام مرحوم حاج سید محمد عرب یاد می كند كه در شهر مشهد (معلم ممتاز علم قرائت بود و قرآن را با قرائات گوناگون تلاوت می كرد. او در مدرس خویش نزدیك به یكصد تن طلبه و دانش پژوه را فراهم آورده بود كه من از آن زمره بودم و از رهگذر حضور در محفل درس وی، موفق شدم با فنون مختلف قرائت كتاب كریم آشنا شوم». آقای اسلامی می افزاید:

1. مرحوم حاج سید محمد عرب سالها افتخار خدمت در آستانه ی حضرت عباس بن علی، ابوالفضل (سلام الله علیه) را یافته بود. روزی از ایشان پرسیدم: در ایام خدمتگزاری خود، كراماتی نیز از حضرت باب الحوائج صلوات الله علیه مشاهده كردید؟ سید فرمود: البته، آستانه ی حضرتش به حق «دارالكرامة» و كرامات آن سرور زیاده از حد و شمار است، اما من از مشاهدات خود برای شما نقل می كنم:

روزی با جمعی از خدمه در ایوان حرم مطهر به گفتگو نشسته بودیم. ناگاه مردی عرب به حرم وارد شد و خطاب به حضرتش عرضه داشت: مولای من، مگر نمی بینی؟ مگر نمی شنوی؟... من پیش رفتم تا از حال او جویا شوم، اما او دست بر سینه ام زد و به سوی ضریح پیش رفت و دست به درون ضریح مطهر برد و عرض كرد: پسر علی! اموالم را از تو می خواهم. زمانی نگذشت كه دست خویش باز كشید در حالی كه كیسه ای در مشت داشت. چون آن را گشود، انباشته از لیره های عثمانی بود. فریاد زد: به خدا سوگند، این كرامت باب الحوائج است.

ماوقع را از او پرسیدم، گفت: از عشایری هستم كه در مرز سعودی سكنی دارم.



[ صفحه 412]



به قصد زیارت به نجف می آمدم كه اموالم به سرقت رفت. از نجف تا كربلا حضرت باب الحوائج علیه السلام را به شفاعت می طلبیدم. سپاس خدای را كه به مقصود نایل شدم.